مادر زیبای من

چندروزی را، بدون ناهار و شام مانديم و غذای درست و حسابی نخورديم تا اينكه، پدرم، مجبور شد راديوی چندموجی‌اش را كه چندين‌سال، با ما، همراه بود، داخل دستمالی بپيچد و بيرون ببرد.